پیدایش حضرت سلطان ??

0
392
منبع کتابخانه آسید قاسم افضلی شاه ابراهیمی??
said gasem afzali
وقتي دايراك دركلبه شيخ عيسي قرارگرفت وماندگارشد ياران در بوستان وكوه ديده‌داري مي‌كردند (انتظار مي‌كشيدند) و هر روز به توت خشك و كاسه آب منجمد شده خاتون رمزبار سر مي‌زدند. روزي صبح زود پيرموسي با حالت بالوشان (سماع ياري) نزد ياران آمد وازآنان مژده گاني خواست كه امشب توت خشك خود به خود سبزشده وداراي برگ و شاخه گرديده است. ياران مژده پيرموسي را بدين مضمون در نزد خود اقرار نمودند كه در ديوان و بارگاه سلطان حضرت پيرموسي حامي و نويسنده خير و شر باشد و هرآنچه به قلم آورد همگي سرنوشت خود در مقابل دستور شما انجام دهند، ياران به اتفاق به نزديك درخت توت رسيدند و ديدند يك هشتم از آب منجمد شده در كاسه دست رمزبار كه در زير اين درخت گذاشته بودند ذوب شده و به بغل درخت ريخته شده است و سبز شدن درخت را قدرت آب مذكور دانستند. بقيه كاسه آب منجمد شده را در سايه همان درخت گذاشته، منتظر عواقب بعدي آب آن بودند پيربنيامين دربند 40 ديوانه گوره مي‌فرمايد:
بــاغ او تــــماشــــا غـــــلامان بكردي بـاغ او تمـــــاشا
شاه و شهبازان چه توت وست او راه خــــاتون دايراك دامانش كــــيشاه
لوان و دهن دايراك وريزدي وپــاه بـليمي ويانه شيخ عيسي بكرمي تماه
داود و پيرموسـي وبنيامين ومصطفا لواي و يانه شيخ عيسي تابوينان چياه
چهارملائكه وقتي ملاحظه كردند نشانه ظهور بدست آمده و طبق فرموده سلطان درخت توت خشك سبز شده، دانستند موعد تجلي ذات و بوجود آمدن اوست. در اين موقع شهبازي از گل خربزه به جسم و جان بوجود آمد و اين شهباز از حشره كوچك‌تر ولي در صداي پر و بال چون بزرگترين مرغان هوايي پرواز كرد و بر درخت توت خشك نشست و پس از چند دقيقه توقف برروي درخت توت در آسمان برزنجه براه افتاد ياران او را دنبال كردند، شهباز آرام‌آرام به زمين نزديك شد و به منزل شيخ عيسي رسيد دايراك كه بي‌خبر از همه چيز در ايوان در برابر آفتاب نشسته بود، شاهباز را ديد، شاهباز بي‌هيچ درنگي در دهان او فرو رفت خاتون دايراك خيلي ناراحت شد مدتي بيهوش بود. ياران دردنبال شهباز به درب ايوان شيخ عيسي رسيدند شيخ را صدا كردند. شيخ به استقبال آنان شتافت ملاحظه كردند، ديدندكه خاتون دايراك بيهوش به زمين افتاده است فوراً به بالين اورفتند شيخ با مقداري گلاب او را به هوش آورد اما بسيار غمگين بود و قادر به تكلم نبود و حالات بارداري دراو مشاهده كردند درويشان ازاين اسرار باطني و خداوندي با خبربودند، اما دايراك وشيخ عيسي كمتر مي‌دانستند موضوع چيست وتصور مي‌كردند كه آن شهباز مثل پشه‌ مالاريا دايراك را مريض خواهد كرد. شيخ عيسي درصدد آوردن حكيم شد، حكيم را آوردند پس از معاينه دقيق به شيخ گفت بانوي شما آبستن است و چيزي ديگر نيست باز اين صحبت دايراك را افسرده خاطرتر كرد كه چطور و چگونه با خوردن چنين موجودي نوراني (شهباز) حامله شده. به شكم خود نگاه مي‌كرد و در حرت بود كه سر اين كار در چيست. خاتون دايراك در بند 41ديوانه گوره فرموده‌اند:
چــوار يــــــارويــــــــاور بيدي بشنودي چوار يار ويــــاور
ايمرونيشته بيم نه كوشك سرور ديــم آما شـــهبازي نورشا چه ور
مـگر يو ميو بي خــوف و خــــطر شــعله نور گريا چنم كرد اثـر
لوا و دهـانم شهباز بـي پــــر يـــــا نه بــــاوانم بيا و چــــمر
لمم مـا سيان بزاندي خـــور اينه چه كاريون يا نم بي بـــيور

فرمود: درويشان پاك وبي غش وبي كينه بدانيد و آگاه باشيد امروز در ساختمان وايوان شيخ عيسي در جلوي آفتاب نشسته بودم، ناگهان شهبازي بي بال وپراما خيلي كوچك و صدائي مهيب در پرواز بود و دانه نوري چون شعله آتش در پيشاپيش او حركت مي‌كرد و خيلي نمايان و پر نور بود. وقتي به نزديك من رسيد بلافاصله به دهان من فرو رفت و من فوراً نشانه حاملگي را در خود احساس كردم. شيخ عيسي هم حكيمي بر بالين من آورد. شهادت و گواهي داده كه جز حاملگي چيز ديگري نيست. درويشان! شما را به خدايي كه به او اعتقاد داريد و برايش رياضت و زحمت مي‌كشيد قسم مي‌دهم! اگر از اين اسرار آگاهي داريد مرا با خبرسازيد كه اين ماجرا چيست كه من خيلي ناراحت و افسرده‌ام و چنان در اين حادثه مرا به خود مشغول كرده و ترسانده كه قصد خودكشي دارم. حضرت داود در بند 42ديوانه گوره فرمود مادر دنيا و آخرت  اين يك اعجاز و سَر خداوندي است كه بايد اين سـّر توسط شما و در بطن شما آشكار شود ناراحت نباشيد و آسوده خاطر باشيد، ياران به جايگاه بوستان خود برمي‌گرديم تا موعد معين كه حضرت سلطان به ما وعده داده است و تا روزي كه به دنيا نزول اجلال فرمايد ما همچنان در بوستان مي‌مانيم تا خواران و كوران باطني طعنه‌اي بر ما  روا  ندارند كه خداي نخواسته شما را به تهمت خود آلوده كنند هر چند آن كسي كه در بطن شما قرار دارد حامي و نگهبان شما است و خودش داراي عرش و فرش كاينات است چنين قضا و قدر پيش آمده كه اين تحفه خداوند به شما عطاء شود و جهاني را به نور خود منور سازد حضرت دايراك مادرسلطانم آگاه باش كه بعضي از منسوبين با شما در جدال مي‌پردازند و شما را تهديد به مرگ مي‌كنند، اما كاري ازپيش نمي‌برند و خودشان فنا مي‌شوند.

پس از رفتن دراويش، دايراك نزد شيخ عيسي رفت و ماجراي شهباز را با چگونگي اوضاع و احوال آن بيان نمود چون دايراك قبل از شيخ عيسي به اسرارحق آگاهي يافته بود شيخ را دلداري ‌داد كه: «پدرسلطان! اين يك نعمت خداوندي است كه در وجود ما و خانه ما ايجاد مي‌شود شما و من پدر و مادر چنين مولودي هستيم كه تاريخ درباره‌اش روايات و حكايت‌ها خواهد گفت. چاره ما بردباري و مقاومت و صبر است تا خدا چه خواهد كرد.» و اظهار داشت شما در ظاهر شوهر من هستيد و خوب مي‌دانيد كه تا به حال بين من و شما وصلتي انجام نگرفته است. حاليه امرحق به وقوع پيوسته و با اطلاع شويد زبان بدگويان در خانواده ما و شما زياد است مبادا چيزي به زبان آورديد كه لكه ننگي اين دودمان مقدس را در برگيرد. بهتر است چاره‌اي بينديشي و تا زمان موعود نرسيده فكري كنيدكه چه جوابي به خانه پدرم وچه جوابي به بستگان خود بگوئيد هر چند امرحق بوده و خطائي نيست اما شما بايد اين كار را بكنيد. پيربنيامين خودش در بطن من آگاه دار است شيخ عيسي دربند 44 ديوانه گوره به زبان كلامي و پرديوري فرموده:

دايراك مرتو نـــمزاني كار درويشــــان     و آئينشان ماچان رياضت كشـــان

ايــل  و بــاوانـــت كــــلا مــزانان     و موجـــز درويشان توشان كيانان

گره چه اولاد شيخ موسي چيوي نواچان

     بـــراو باوانت چـــيوي نــــماچان

شيخ عيسي فرمود خاتون دايراك مگرشما از اسراردرويشان با اطلاع نيستيدكه آنان مردماني رياضت كش و صاحب كرامات هستند، ايل وقبيله☘ پدرشما اين اعجازها را زياد ديده‌اند. براي اين واقعه ناراحت نخواهند شد، اگر بستگان من و برادرزادهايم تهمتي به زبان جاري نكنند، برادران وكسان تو چيزي نمي‌گويند چون كور باطن بستگان من است براي اينكه از اين اسرار و معجزه‌ بي اطلاع مي‌باشند خاتون دايراك به شيخ عيسي ??

در بند 45 و 47 دويانه‌گور، كه هر دو بند كلام دايرك است اظهار داشت: شكم من از نورحق سرَباطني بالا آمده وخيانتي ازمن سرنزده به اهل ده مي‌گويم چندزن بيايند كاملاً من را معاينه كنند و بدانندكه من هنوزبكر هستم و دختري من نمايان و اين ماجرا ازراه دهان برايم پيش آمده است. شيخ عيسي و دايراك اهل محل را خبر كردند و از زنان قبيله خواستند☘ بيايند، معجزحق و بكارت سالم دايراك رامعاينه وشخصاً ملاحظه كنند پسران شيخ موسي كه بعضي ازآنان ازديده باطني محروم ودرك اعجاز را نمي‌كردند درجدال افتادند و مردم را برعليه دايراك تحريك مي‌كردند، كه دايراك از راه خطا حامله شده و او را به مرگ تهديد? مي‌كردند بارها دايراك اظهار داشت خدايم آگاه است و درويشان رياضت كش و پاك‌ترين ملائك زمان خداوندي هستند، بستگان با جگرخون‌آلود و قلب سياهي كه داشتند باور نمي‌كردند و هرآنچه دايراك به زبان جاري مي‌كرد با بي شرمي رد مي‌نمودند دايراك در بند 47 مي‌فرمايد:???

خـلقان مكُر بـي حيا وشـــرمان     حرف بــي جائــــي  مـــــاوري وزوان??

ژنـا نتان  بيان بــويناني گــيان     تا مـــيردان  حــرف  نـواتني  ناچـــان

من ويـم سرم سرمنن رمزم نزانان     شـرمم نـيا  مــيردانتان  هم بيان بوينان

وخـداي خالقش كردن هفت آسمان??

     چه اسرارحق و الاوه درويشان نيا گنانشان ☘☘

بستگان شيخ عيسي به خصوص اولادان ونواده‌هاي شيخ موسي  به منزل او? ريختند و قصدكشتن دايراك را داشتند و به او گفتند سزاي توكشتن است كه به خانواده وخاندان ما خطا كرده‌ايد، تو كه دراصل دختر رئيس ايل جـّردي هستي و پدرت بر مذهب اهل سنت است. چرا درجواب ما رمز و راه ياري را به زبان جاري و تكرار مي‌كني، اين حرف و وسوسه و اشتباهات كه تو بيان مي‌داري ناگفتني وناشنيدني و ناكردني است،? آنچه ما در علم دين و كتب و آيات بينات ديده‌ايم چيز ديگري است و گفتار شما ما ر ا قانع نمي‌كند و سزايت كشتن مي‌باشد ما بايد شمار را در وسط چادرها و? خانه‌هاي قبيله اعدام كنيم. امروز قاصدي براي اطلاع خانواده‌ات به شهرزور مي‌فرستيم پس از آمدن نماينده آنها، نامه‌اي به والي سيروان هم مي‌فرستيم تا نماينده والي نيز براي ديدن اين ماجرا بيايد و آنرا تأييد كند تا درس عبرت براي تمام زنان قبايل برزنجه وشارزول شود. سخن بستگان دربند 48 چنين است:

سـزات كشتين چني درويشان    تا بيـــت وعبرت پـــي خـــلقي سيـروان

 تو هررمز راي يــاري مــاري وزوان

    بغيرچه مريم كسي وي جوره نامان وجهان??

حضرت پيرموسي به ياران اظهارداشت صداي رعدوبرق آسمان رافراگرفته و? چنين آشكار است كه سلطان بوجود آمده وهم اكنون دردامان دايراك است همگي به حالت سرمست و (هي دس هي دس) با نواختن تنبورشاه خوشين و كلمه‌ي (ديارديار) به حضورسلطان برويم، ياران به اتفاق حرف پير موسي راقبول كردند و عازم خانه شيخ عيسي، براي زيارت جمال مبارك سلطان شدند كلمه‌ي ديارديار كه در دفتر زياد مشهود و معروف و تكلم كلي يارستان است، كلام اوليه ياران سلطان مي‌باشد متن او چنين است (هي ديارديار‌هاهاها ديار حقن☘ خاوندكارهاهاهاديار) دياربه زبان آنان يعني براي عبادت سلطان و ديدن او برويم، ديار يعني نمايان است سلطان نمايان شده وآشكار گرديده است پس? ايشان حق است وصاحب كار و خاوندكار كل كارهاي ما در پرديور خواهد بود، جاي شك وگماني هم نيست، ياران وقتي به درب خانه وايوان شيخ عيسي رسيدند حضرت مصطفي قهاركه مظهريت? ازعزرائيل دارد، را ازجلو فرستادند تا بداند ماجرا چيست و اوضاع و احوال  را بررسي كند، مصطفي به درب اتاق دايراك رسيد.
دايراك بيهوش در كنار طفلي ديد. طفل چشم بازكرد و با لبخندي مصطفي را شناخت با بودن دايراك فرمود مصطفي (وش آماي وخيرهاتي) يعني خوش آمديد، مصطفي ضمن سلام به جمال پربركت مولايش اجازه ورود ياران را خواست، طفل با انگشت مبارك فرمان ورود راصادر كرد دايراك مات مبهوت ماند و با خود گفت خداوندا اين چيست باصدائي لرزان وسوزان شيخ عيسي را صدا كرد و گفت شيخ عيسي داخل شو. شيخ عيسي آمد حركات طفل را ملاحظه كرد فوراً دست برسينه نهاد? ومنتظرجواب وسئوال بود كه ناگهان ياران به داخل اتاق آمدند، حضرت? سلطان با تمام آنان  صحبت كرد و با اينكه طفلي شيرخواره بيش نبود به تكلم پرداخت. پير بنيامين را كه مظهرجبرئيل بود نزد خود خواند و به بقيه اعلام داشت فعلاً به بوستان برويد تا بعد، آنگاه مصطفي قهار رو به دايراك كرد وگفت☘ مادر هردو جهانم!! ازتو نوري به  جهان آمده كه درازل صاحب چهارملائك بوده و ما آن چهارملائك و ياراوليه او هستيم، ازاين اسرار با خبرشو كه در گردش زمين و زمان و كرات با او بوده و هستيم و? برحسب وعده قبلي اين باردرسرزمين و در وجود شما پا به عرصه دنيايي گذاشته است اين لطف خداوندي است كه برشما وخاندان شيخ عيسي عنايت شده و ما هم ياران او دو باره درجامه بشريت براي اجراي اوامرش بدنيا آمديم تا فرما نبردار امر او باشيم واين نور در دامن پاك و بي‌آلايش و بي‌عيب شما پرورش يابد.? يارداود به پيربنيامين گفت يا پير طبق امرسلطان و اشاره انگشت او شما نزد سلطان بمانيد وازاو نگهداري كنيد چون شما پيرمرد و مسن ومظهريت تام وتمام براي موانست اوداريد، مدام دايراك به اوشيردهد و خاتون خوشه خواهرشيخ عيسي به پخت غذا و نان بپردازد ما هم به بوستان و كنار كوه مي‌رويم و هم كار مي‌كنيم و هم به شكار مي‌پردازيم تا? مردان خوار اعجاز ما را عنواني بد وانمود نكنند، چون پيربنيامين مايه ازلي ازخاك درخشان درمظهرجبرئيل وپيرموسي عبادت از سرچشمه آب? آسماني در مظهرميكائيل و داود منشاء صورت روحاني در باد و درمظهراسرافيل و مصطفي داراي قدرت آتش سوزان در مظهر عزرائيل بودند همگي به رياست و قدرت سلطان صحاك براي پاكي منش و  اخلاق توليد نورمي نمايند و هرگاه? سلطان به مرحمت وفضل خودكسي را با اين مقام رساند و از اين شراب وحدت و باده وحداني بنوشاند آنگاه از الهاماتي كه بوسيله داود به گوش او مي‌رسد و☘ تلقيناتي كه بنيامين به دلش وارد مي‌كند و ازاحساساتي كه پيرموسي به جانش مي‌بخشد ملتفت خواهد شد كه عبادت يارستاني و روح راستي  وعبادت‌هاي ظاهري درجنب اين عبادت‌ها قابل? مقايسه نيست چراكه بشرداراي دوحيات است يكي حيات جسم ويكي حيات روح واين دوحيات درپرورش آدم چون دو پدرهستند يكي ارثيه پدرطبيعي از ابوالبشر و ديگري ارثيه از پدر حقيقي يعني خالق كل دارد.
پدر طبيعي قواي نفساني و انساني جسم انسان است را اسير طبيعت مي‌كند و هرچه طبيعت? حكم كند به مقتضي اوحركت نمايد كم‌كم غضب، حسد، طمع، فساد، تكبر و ظلم كه در بنياد طبيعت انسان موجوداست عالم جسم را مسخر مي‌كند و هر انساني? عبادت دين نكند و تربيت روحاني نشود به قواي واقعي بشر نخواهد رسيد و كسي داراي حيات روح است كه سلطان يارستان درحياتش بوده ?