داعش با با تمام قوا برای پس گرفتن شهر کرکوک در سیاهی شب در دل تاریکی خفاشان حمله نمودند که شاید بتوانند شهر را پس بگیرند ,مگر نشنیده بودند یا باور نمیکردند ظلمت در برابر نور شکست میخورد ودر این شکی نیست در دل تاریکی شب جوانان این مرزو بوم پیشمرگان شیر دل باز هم افتخار افریدند وروی سیاه خفاشان خون اشام ان سیاه دلان را سیاهتر کردند پیشمرگ ها از وجب به وجب خاک کردستان دفاع میکنند وبا نثار خون خود این حقیقت را به اثبات رساندن داعشیان خون اشام با ریختن خون ان شهیدان , برگی به جنایات خود افزود ان کبوترهای سبک بال در کنار هم به ارزویشان رسیدند. که در میان انها شهید پیشمرگ هاکار فتاح کاکه ای بود
شهید پیشمرگ هاکار فتاح کاکه ای که 26 سال سن داشت فردی خونگرم و شجاع که زندگی ساده و بدون آلایش داشت و زندگی مشترک خویش را به دختر عمه خود ویان آغاز کرده بود که زندگیش سرشار از عشق و محبت بود که هاکار در تاریخ 21/10/2016 به شهادت رسید اما متاسفانه بعد از شهید شدن هاکار چندین ساعت بعد همسرش با اسلحه کلشینکف به زندگی خود پایان داد و آن زندگی پر از شادی ,عشق و هیاهو تبدیل به غم و ماتم شد
هاوکار برادر شهید پیشمرگ هاکار با چهره ی غمگین و گریان تعریف میکند که چگونه از خبر شهادت برادرم با خبرشدم و اینکه یک روز قبل از شهادتش دو بار او را ملاقات کردم
وقتی با برادرم تماس گرفتم داعشی گوشی رو برداشت و گفت صاحب گوشی را کشته ام و چند حرف زشت و رکیک زد و قطع کرد و بعد از چند دقیقه که دوباره تماس گرفتم داعشی کورد گوشی را برداشت و دوباره همان حرف ها را تکرار کرد
از برادرم و همسرش سه بچه به اسم های هونر (6سال),هیرو (4سال)و آریان (2سال) به یادگار مونده ,برادرم و همسرش عاشق همدیگر بودند که بعد از چندین ساعت از خبر شهادت برادرم ,همسرش به زندگی خودش پایان داد
ویان گریه میکرد و میگفت بعد از رفتن هاکار از خانه بهش تلفن کردم و گفت که هنو نرسیده اما بعد از چند وقت دیگه که دوباره زنگ زدم داعشی کثیف گوشی رو برداشت و گفت که من صاحب این گوشی رو کشتم و دیگه تلفن نزن
ژیان محمد گفت« ما خیلی آشفته و نگران شدیم گفتیم شاید اینطور نباشه فقط موبایلشو گرفته باشند, ویان گفت من مطمعنم و حس میکنم که هاکار شهید شده» اما این نگرانی و تلاش ما نتوانست از شهادت هاکار جلوگیری کند
الان خانواده های آن دو عاشق پر پر شده در تلاش هستند که بچه های آن ها داغ و کمبود پدر و مادر را احساس نکند اما متاسفانه هیچ کس نمیتواند جای پای پدر و مادر را برایشان پر کند
صباح خالی گفت : از دست دادان هاکار و ویان غم خیلی بزرگی برای ما بود اما بزرگتر از آن بی پدر و مادر بودن بچه های آنهاست که در مراسم عزاداری همه بچه ها همراه پدر ومادرشان مشغول خوردن غذا بودند اما فقط بچه های ویان و هاکار تنها در گوشه ای نشسته بودند
بی محبت پدر یک قنات بی آب مثل راه بی مقصد مثل عکس بی قابم بی محبت پدر از شکوفه ها دورم
یک کبوتر بی بال یک چراغ بی نورم بی محبت مادر چون لبان بی لبخند ساکتم و غمگینم مثل بلبلی در بند
بی محبت مادردر دلم صفایی نیستاز بهار در قلبم هیچ ردپایی نیست