اهل حق چه کسانی هستند؟
اهل حق ، على اللهى ، سر سپردگان ، یارسان ، غلات ، نصیریه ، علویان و…نامهایى است براى افداد و گروههایى که در مورد امام على علیه السلام راه غلو را پیموده اند و او را به درجه خدایى رسانیده اند و براى خود آداب و رسون خاص وضع کرده اند. برخى از این گروهها حتى درباره رؤ ساى خود نیز غلو مى کنند. در کشور ایران درباره این گروهها معمولا از اسامى اهل حق و على اللهى استفاده مى شود، گرچه خود آنها ترجیح مى دهند که بر آنان اهل حق اطلاق شود و کلمات على اللهى و غلات خوشایندشان نیست . در ترکیه به این گروه بکتاشى و علوى و در سوریه نصریه و علویان مى گویند.
پیروان این مذاهب در کشورهاى ایران ، عراق ، ترکیه ، آلبانى ، سوریه ، افغانستان و کشورهاى آسیاى میانه پراکنده شده اند. در ایران اکثر اهل حق در استان کرامنشاه زندگى مى کنند هر چند در مناطق دیگر نیز طوایفى از اهل حق وجود دارند.
گروههاى مختلف اهل حق ، در آرا و عقاید و آداب و رسوم اختلافات زیادى دارند تا آنجا که به راحتى نمى توان اهل کوفه را فرقه و مذهبى واحد دانست . برخى از آنان صریحا امام على علیه السلام را خدا مى دانند. برخى دیگر که شیطان پرست نامیده مى شوند، شیطان را تقدیس مى کنند و حرامهاى الهى را حلال مى دانند و مخالف طهارت و عبادتند. همچنین گروهى از اهل حق خود را اهل حق مسلمان و شیعه اثنى عشریه معرفى کرده و سعى مى کنند تا عقاید خود را با عقاید امامیه هماهنگ سازند و به شریعت و اعمال و عبادات اسلامى پایبندند.
تاریخ پیدایش و گسترش مذهب اهل حق
درباره تاریخ پیدایش فرقه هاى اهل حق اختلاف نظر وجود دارد و در این باره مدارک مستندى در دست نیست . در کتابهاى قدیمى که تا قرن پنجم نگاشته شده ، نامى از اهل حق دیده نمى شود. اگر ملاک اهل حق بودن را صرفا غلو درباره امام على علیه السلام بدانیم در این صورت ، تاریخ پیدایش این فرقه به زمان امام على علیه السلام مى رسد زیرا در زمان آن حضرت ، برخى او را به درجه خدایى رساندند و حضرت با آنها برخورد شدیدى کرد. ما اگر اهل حق را فرقه اى خاص با مجموعه اى از آرا و عقاید که هم اینک مرکز آنها در غرب ایران است بدانیم ، در این صورت تعیین دقیق تاریخ پیدایش آنان ممکن نیست و تنها نقل قولهایى در این باره وجود دارد.
بنا به کتاب نامه سرانجام که از متون مقدس اهل حق است ، این مسلک از زمانى که خداوند با ارواح آدمیان به محاوره پرداخته و از آنان بر الوهیت خود اقرار گرفته است (عالم الست یا علم ذر) پى ریزى شده و برنامه آن در هر زمان و عصرى جزء اسرار پیامبران بوده و سینه به سینه از سلف به خلف مى رسیده است و نیز دنباله همان برنامه اى است که امام على علیه السلام به سلمان و عده اى از یاران معدود خود تعلیم داد و سپس در ادوار گونان اسرار این گروه به اشخاص دیگرى از قبیل بهلول ، بابا سرهنگ ، بابا نااوس و سلطان اسحاق منتقل شده و آنان نیز به دیگران انتقال دادند.
کتاب شاهنامه حقیقت که از کتابهاى اهل حق به شمار مى رود، مؤ سس و پایه گذار اهل حق را نصیر معرفى مى کند و او را غلام حضرت على علیه السلام مى داند.
برخى معتقدند این آیین در قرن دوم توسط بهلول ماهى (م . ۲۱۹ ق .) و یارانش با استفاده از عقاید و آرا و ذخایر معنوى ایران مانند آیین زردشتى ، مانوى و مزدکى و با بهره گیرى از دین مبین اسلام و آیین مسیحى و کلیمى و افکار فرقه هاى غالى پس از اسلام پى ریزى شده است .همچنین گفته شده است که مسک اهل حق در قرن سوم توسط شاه فضل ولى تاءسیس شده است .
برخى دیگر بر آن اند که در قرن چهارم مردى به نام مبارک شاه ملقب به شاه خوشین که همچون حضرت عیسى علیه السلام متولد از مادرى بکر به نام ماما جلاله دانسته مى شود، در میان ایلات لر ظهور کرد و آیین حقیقت را در میان مردم شایع کرد. گفته مى شود و وعده داد که پس از رحلتش روحش به جسم شخصى به نام سلطان اسحاق حلول خواهد کرد.
در قرن هشتم سلطان اسحاق (سحاک یا صحاک ) در مناطق کردنشین بین ایران و عراق ظهور کرد. او در قریه برزنجه ناحیه شاره زور بخش حلبچه عراق به دنیا آمد امام پس از مرگ پدرش شیخ عیسى ، به منطقه اورامان ایران مهاجرت کرد. اگر او را مؤ سس فرقه اهل حق ندانیم ، لااقل باید او را بزرگترین مجدد و احیاگر این آیین دانست . او بود که مذهبى با عقاید و آیین مشخص ابداع کرد و اهل حق را از مناطق مختلف کردنشین دور خویش جمع کرد و آنها را سازماندهى کرد.
یکى از منابع مهم درباره آیین اهل حق مجموعه رسائلى است که شامل شش بخش مى باشد و مجموعا نامه سرانجام یا کلام سرانجام نامیده مى شود. این رسائل توسط سلطان اسحاق و یارانش نگاشته شده است . کتابهاى دیگرى نیز توسط یاران سلطان نوشته شده و از خود او نیز سرودهاى زیادى برجاى مانده است .
سلطان اسحاق براى تداوم آیین خود، یارانش را سازماندى کرد. ابتدا یکى از یارانش به نام پیر بنیامین را به سمت پیرى و دیگر دوستش به نام داود را به سمت دلیل برگزید. سپس هفت تن از پیروانش را به عنوان هفت خاندان براى رهبرى فرقه خویش انتخاب کرد. بدین ترتیب خاندانهاى هفتگانه یارسان (مخفف یارستان به معناى یاران حق ) تشکیل شد. این خاندانها عبارت اند از: شاه ابراهیمى ، یادگارى ، خاموشى ، عالى قلندرى ، میرسورى ، مصطفائى ، حاجى باویسى . در قرن در قرون یازدهم تا سیزدهم ، چهار خاندان دیگر به نامهاى زنورى ، آتش بگى ، شاهیاسى و بابا حیدرى تشکیل شد. در نتیجه هم اکنون در آیین پارسان یازده خاندان وجود دارد. به فرزندان هر یک از این خاندانها سید گفته مى شود که وظایف خاصى بر عهده آنان است . سلطان اسحاق گذشته از خاندانها، به منظور سازماندهى اهل حق ، دسته هاى دیگرى نیز ایجاد کرد و براى هر دسته وظایف خاصى تعیین نمود.
آداب و رسوم اهل حق
یکى از آداب اهل حق که به دستور سلطان رایج گردید، سرسپردگى است . پیروان اهل حق باید یکى از خاندانهاى یازده گانه را انتخاب کرده و در آن سرسپرده شوند. براى سرسپردگى مراسم خاصى با حضور پیر و دلیل خاندان اجرا مى شود. سرسپردگى به اندازه اى واجب شمرده شده که خود سلطان اسحاق براى انجام سرسپردگى پیر بنیامین را به پیرى و داود را به دلیلى انتخاب کرد و مراسم سرسپردگى را در حضور آنان انجام داد.
از دیگر آدابى که سلطان اسحاق آن را راى ساخت گرفتن سه روز روزه است . بر هر فرد اهل حق واجب است سه روز از دوازدهم چله بزرگ زمستان تا چهاردهم آن را روزه بگیر و روزه پانزدهم روز عید سلطان و جشن حقیقت است . البته پارسان پس از روز پانزدهم نیز سه روز دیگر را روزه مى گیرند.
از دیگر مراسم ابداعى سلطان ، مراسم جمخانه است . گروه یارستان هر هفته باید در محلى جمع شوند و با مراسم خاصى سرگرم عبادت و خواندن اوراد و اذکار گردند. عده حاضر را جم یا جمع و محل اجتماع را جمخانه یا جمخانه گویند وارد شدن به جمخانه مراسم خاصى دارد
در نزد اهل حق به جمخانه رفتن و نیاز دادن و قربانى کردن از مهمترین عبادات به شمار مى رود. همان گونه که روزه ماه رمضان از نظر آنها واجب نیست ، نماز خواندن نیز ضرورتى ندارد و اغلب به جاى نماز، نیاز مى دهند و معتقدند با نشستن در جمخانه و دادن نیاز، نماز ساقط مى شود.
نیاز هدیه اى است که اهل حق به رئیس خود یا جمخانه تقدیم مى کنند. یکى از پیروان مسلک اهل حق در عین حال که خود را مسلمان و شیعه اثنى عشرى مى داند، درباره دلیل عدم وجود نماز و روزه مى گویند: ((براى چه نماز مى خوانیم ، براى اینکه به فکر خدا باشیم و از او تشکر کنیم ، اهل حق در دوره خانقاه تمرین کرده است تا جایى که همیشه با خدایش است و همیشه با او راز و نیاز مى کند و از او تشکر مى نماید، دیگر احتیاج نیست که حالا نماز بخواند.))
در اینجا سخت غفلت شده است که لازمه عبودیت ، تسلیم خدا بودن و اطاعت از اوست و خدا از بندگانش خواسته است تا در قالب نماز خدا را یاد کنند. چگونه مى توان عبادات شرعى را که خداوند خود خواسته است رها کرده و به اوراد خود ساخته روى آورد و همچنان از عبودیت و بندگى سخن گفت .
به نظر مى رسد که اهل حق مطلب فوق را از برخى از صوفیان که معتقدند هنگام وصول به حقیقت ، شریعت باطل مى گردد، اخذ کرده اند. به طور کلى شباهتهاى زیادى میان اهل حق و صوفیان وجود دارد. از جمله این شباهتها جمخانه است که بى شباهت به خانقاه نیست . همچنین اهل حق همچون صوفیان عموما موهاى انبوه و پریشان و شاربهاى بلند دارند و این چهره خاص از نشانه هاى این جماعت است . نقل شده است که پاره اى از پیروان اهل حق براى اینکه آسیبى به سبیلشان نرسد از کشیدن سیگار خوددارى مى کنند.
سلطان اسحاق پس از تدویت اصول و قوانین فرقه اهل حق در کنار پل رودخانه سیروان در شمال شرقى ناحیه گوران در نزدیکى مرز ایران و عراق دستور اجراى آنها را داد. این محل پردیور (به زبان کردى یعنى این طرف رودخانه ) خوانده مى شود و براى اهل حق مکانى مقدس و محترم مى باشد و قبله اهل حق کرند و گوران مى باشد.
عقاید اهل حق
همان گونه که گفته شد، اهل حق درباره امام على علیه السلام غلو مى کنند. بسیارى از آنان امام على علیه السلام را به مقام الوهیت مى رسانند. در شاهنامه حقیقت ، از کتابهاى اهل حق ، آمده است :
به دور محمد همان کردگار/شد از جامه مرتضى آشکار
پس از رحلت احمد مصطفى/بر او جانشین گشت آن مرتضى
که آن مرتضى بود ذات خدا/به تخت بقا گشت فرمانروا
اهل حق هیچکدام از مراتب توحید را به آن معنایی که شیعه اعتقاد دارد، قبول ندارند. آنها در بحث توحید ذات، قائل به حلولند و تعبیر «دون» یا «دون به دون» را به کار میبرند. واژهی دون یک واژهی ظاهراً ترکی است که به معنای جامه و لباس میباشد. این معنا، هم در بحث توحید و توحید ذاتی مطرح میشود و هم در بحث تناسخ و معاد. اهل حق معتقدند که خداوند (نه صفات خداوند بلکه ذات خداوند) در دورههای خاصی در دون افراد خاصی حلول کرده است. در این رابطه اهل حق دو دسته میباشند: آنهایی که حلول ذات خداوند را در افراد بشر معتقدند و آنهایی که حلول روح پیامبر(ص) و حضرت علی(ع)را در برخی افراد عقیده دارند. ضمن اینکه برای خداوند قائل به مکان میباشند.
برخى از اهل حق همان اعتقادى که درباره حضرت على علیه السلام دارند در مورد برخى بزرگان خود نیز دارند و معتقدند خداوند در جامه هاى مختلف به میان مردم آمده است : در وهله او در جامه خداوندگار، در مرتبه دوم در جامه على علیه السلام در مرحله سوم در جامه شاه خوشین ، در مرتبه چهارم در جامه سلطان سحاک ، در مرتبه پنجم در جامه قرمزى (شاه ویس قلى ) در مرتبه ششم در جامه محمد بیک ، در مرتبه هفتم در جامه خان آتش ظاهر شده است .
از دیگر عقاید رایج در میان اهل حق ، مساءله حلول است . حلول به معناى وارد شدن چیزى در غیر خود است و در اصطلاح به معناى حلول ذات خدا در اشیا و افراداست . مساءله حلول مبناى اعتقادى به الوهیت امام على علیه السلام و برخى از بزرگان اهل حق ، به این معنا که خداوند در حضرت على علیه السلام و شاه خوشین و سلطان سحاک و دیگران حلول کرده است .
تناسخ یکى دیگر از عقاید اهل حق است . تناسخ عبارت از داخل شدن روح انسان پس از مرگ در بدن دیگر است . بر این اساس هر انسان متناسب با اعمالى که در زندگى خویش انجام داده است ، پس از مرگ وارد بدن خاصى که به منزله لباس جدید اوست مى شود. روح نیکوکاران وارد بدن و لباس ثروتمندان ، و روح بدکاران وارد بدن فقرا مى شود تا جزاى کردار خویش را ببیند. هر انسانى پس از عوض کردن هزار جامه و لباس ، هزار و یکمین جامه خود را که عبارت از بقا و ابدیت است خواهد پوشید. اهل حق معتقدند ارواح انبیاء در بدن بزرگان آنها وارد شده اند.قبلا دیدیم که اعتقاد به تناسخ و تقمص در نزد دروزیها هم رایج است . این اعتقاد در همه ادیان هندى و نیز برخى فلسفه هاى باستان همچون فلسفه فیثاغورى وجود داشته است و احتمالا از ادیان هندى وارد این گونه فرقه ها شده است . ادیان الهى با مساءله تناسخ سخت به مخالفت پرداخته اند. آن را عقیده اى باطل و بى پایه مى دانند.
بنابراین توحید ذات را به آن معنا که مسلمانان قبول دارند، قبول نداشته و در این اصل از اصول دین مشکل اساسی دارند. اما دربارهی توحید صفات آنها قائل به تجسیم و تشبیه و رؤیت خداوند میباشند. لذا قائلند وقتی خداوند یا ذات الهی در فردی حلول کرد او خودش خداست و همچنین معتقدند که ذات حضرت امیر(ع) خداست که جسمانیت پیدا کرده است.
این در حالی است که مسلمانان رؤیت به چشم ظاهر را قائل نبوده و در کلام شیعه عدم رؤیت جزء صفات سلبی خداوند است. اما اهل حق قائل به رؤیتند. آنها در باب توحید افعال با مسلمانان مشکل اساسی دارند و آفرینش را که فعل الهی است، از عدم قائل نیستند. برخلاف مسلمانان که معتقدند هستی وجود نداشته و خداوند آن را آفریده است. اهل حق قائل به یک اقیانوس اولیهای هستند که وجود آغازین جهان هستی به شکل آن بوده و خداوند در آن به عمل پرداخته و به آن شکل داده است. در واقع این اقیانوس مادهالمواد هستی است و خداوند هستی را با آن آفریده است. لذا استنباط میشود که این اقیانوس شبیه همان مادهی هاخوس یا هاویه است.
در بحث نبوت، امامت و قرآن تقریباً ساکتند به غیر از شاخهی شاه یاسی که معتقدند قرآن دارای ۳۲ جزء بوده و ۲ جزء آن فرقان است. آن دو جزء آخر، سرّ مگو بوده که سرانجام حضرت حجت(عج) سرّ مگو را به زبان کُردی بیان کرده است.
به طور کلی امامت را به آن معنا که شیعیان باور دارند قبول نداشته بلکه قائل به شخصیت حضرت امیر و دیگر شخصیتها در حد وجودی مقدس و نه در حد امام میباشند که این وجود در شخصیتهای دیگر حلول کرده است.
در بحث معاد همان نظریهی دون به دون را مطرح میکنند و معتقدند که هر انسانی دارای ۱۰۰۱ دون یا جامه است و در زندگیهای متوالی این جامه و دون عوض میشود و هزار و یکمین جامه غیر این جهانی است. اگر انسان نیکوکار باشد در دون پاکی است و وارد بهشت میشود و اگر بدکار باشد وارد جهنم میشود. لازم به ذکر است که در آیین هندو نیز بحث سمساره که همان تناسخ است وجود دارد ولی به این شدت که اهل حق به آن قائلند، نیست. بنابراین مشاهده میشود که چنین اعتقادی کاملاً مخالف با معاد جسمانی است که مسلمانان به آن عقیده دارند و اهل حق مانند سایر مسلمانان قائل به معاد جسمانی نیستند.
برخی معتقدند که اهل حق یک مسلک و طریقت عرفانی است لذا ابتدا باید تعریفی از عرفان داشته باشیم. تعریف شیخ بهایی از عرفان اینگونه است: «عرفان عبارت است از شناخت قلبی و شهودی حضرت حق و شناخت اسماء و صفات الهی و متخلق شدن به اخلاق الهی که از طریق نفی هوا و هوس و تحمل ریاضتهای مشروع مبتنی بر شریعت حاصل میشود ».
اما در تعریف آن از دیدگاه اهل حق ملاحظه میشود که صحبت از شناخت قلبی میشود ولی در طریق حصول آن اختلاف وجود دارد. در نظر مسلمانان شریعت محور عرفان است و لذا کسیکه در راه سیر و سلوک گام بر میدارد از شریعت بینیاز نیست و لذا سه مرحلهی: شریعت، طریقت و حقیقت یکی است و طریقت و حقیقت چیزی غیر از شریعت نبوده و همان مراتب شریعتند.
بنابراین یکی از ملاکهای ما برای تشخیص عارف بودن فرد این است که آن را به سنت و شریعت عرضه نموده و ببینیم که آیا در چارچوب آن میگنجد یا خیر؟
تا اینجا ملاحظه شد که در بحث اصول دین اهل حق نقاط مشترکی با دین اسلام ندارند اما در باب فروع دین:
اهل حق وضو میگیرند اما نه به آن نیتی که مسلمانان وضو میگیرند. در میان غسلها فقط غسل جنابت و میت دارند که باز هم نیتشان شبیه نیت وضو است و با غسل میت مسلمانان تناسب ندارد.
حتی تلقین آنان به میت با مسلمانان متفاوت است. بعضی از شاخههای اهل حق نماز دارند، اما اکثر آنها معتقدند که باید نیاز به جای آورد و کسیکه نیازش را ادا کند نیازی به ادای نماز ندارد. آنها هر هفته در جمخانه دور هم جمع شده و نذر هفتگی میدهند.
اهل حق مانند مسلمانان سی روز ماه رمضان را روزه نمیگیرند بلکه آن را حرام میدانند و معتقدند چنین شخصی کافر است.آنان به روزهی سه یا شش روزه عقیده دارند و سپس به جای عید فطر، نیاز یاری میدهند. این فرقه خمس و زکات ندارند. آنان در باب قبله سه نظریهی عمده دارند: 1- قبله وجود ندارد و به هر طرف که رو کنی به سمت خداست. ۲- قائلند که کعبه قبلهاست. ۳- اکثر اهل حق محل دفن سلطان اسحاق را به عنوان قبله قبول دارند.
برخی از آداب آنها عبارت است از: سرسپاری یا جوز شکستن شبیه اذان و اقامهای است که مسلمانان همزمان با ولادت نوزاد انجام میدهند. حضور هفتهای یکبار را در جمخانه ضروری میشمارند. آنان شاربهای بلندی دارند به طوریکه اگر موی بلندی از آن بیافتد در جای مقدسی نگه میدارند.
اهل حق مسلکی است التقاطی و عوام زده که در محیط عوامانه رشد کرده لذا عناصر مختلف اعتقادی و آیینی را از کیشهای مختلف زرتشتی، مسیحی، هندو و اسلام اخذ کرده است و اگر مشترکاتی با دین اسلام دارد نه به این معنا است که آنان مسلمانند بلکه آن را از اسلام گرفتهاند.
با این حال چند نکتهی شاخص در این مسلک به چشم میخورد:
۱-. پیرو هر دینی باشند حیات دیندارانه دارند، به طوریکه این دین با زندگی شخصی و اجتماعی آنها آمیخته است.
۲-. تأکید بر جمعگرایی و وحدت دارند.
۳- غیرت آیینی یا دینی زیادی دارند
پیراستە