بیش از یک سال است که از وارث شاه تخمههای مادر(اخوان المسلمین،موجاهدین،القاعده…)ثمر دیگری را به جهان هدیه کرده که تحت نام “داعش” و به عبارتی دیگر دولت اسلامی،که خود را از هر سیستم اسلامی کنونی موجود در جهان ، اسلامی تر قلمداد کرده و در جهت پیش برد افکار پلید و متحجر خود هر آنچه در پیش رویش قرار گیرد با شیوهای غیر انسانی به خاک و خون میکشد و زیر نام اسلام راستین! در مسیر برپایی خلافت اسلامی در جهان خیال پردازی و گام مینهد که اکنون با توجه به شرایطی که برایش فراهم کردند!؟ توانسته بخشهای از سر زمین سوریه – عراق را به تصرف خود در آورد و تکراری از تاریخ چند صد سال پیش را رونمایی کند! که در واقع سایه ی این دایناسور نامتجانس، نه تنها بر تمامی جهان، بلکه بیشتر و بیشتر از هر جای دگر بر خاورمیانه سنگینی میکند که در راستای آن به گونهای ناهنجار شیرازه ی تاریخ، امنیت، فرهنگ، باور…تمامی اقلیتهای آینی را به تخریب، کشتار، تجاوز و مهاجرت تبدیل وسوق داده است، داستان کشتار و یا جنوساید کوردهای ایزدی را در یک سال گذشته بر همگان عیان است،مهاجرت آنها و مسیحیها به کشورهای غربی و…باعث شده که اقلیتهای دیگر در همجوار آنها احساس امنیت نکنند و به فکر زندگی دیگر در جقرافیای فراتر از این مصیبتها باشند، اما این اقلیت اینیی- ملی که همسایه ی چنان جانور درندهای باشد، اقلیتی غیر از کوردهای یارسانی(کاکه)ای کسی دیگر نخواهد بود، البته کوردهای یارسانی در زیر لوای بیرق داعش دیگری هستند که نام جمهوری اسلامی ایران را یدک میکشد!
از اوایل پیدایش داعش ایران تا کنون بیش از ۳۶ سال میگذارد، در این مدت به جنبه ی آیینی، پیروان آیین بهایی یک روز خوش را در زندگی به خود ندیده اند و مدام از مفقود الاثر کردن، کشتار، شکنجه. زندان. اخراج و مهمتر از اینها از پروسه ی جنوساید کمیتی در ایران در امان نمانده اند و پیروان این آیین در ایران به لبه ی انقراض رسیده است، اگر چه از سالها پیش تا کنون سیر مهاجرت آنها به سوی کشورهای غربی ادامه دارد و در این راه کمتر از چند ماه قبولی خود را دریافت کرده،اما همین کمک کردنهای غربیها به آنها موجب شده که نه تنها خانه و سرزمین اجدادی خود را به طور کلی و حتا همیشگی از دست بدهند، بلکه در میان کشورهای اسکان یافته غربی به گونهای ویژه ذوب شوند و در ادامه نسل های آینده ی آنها از عدم آگاهی به تاریخ و فرهنگ دویست سالهشان رنج ببرند.
از سخنی دیگر،در پیرامون اقلیتی به نام بهائی که خود از دل اسلام برون آمده و کم وزیاد شباهت های با هم دارند، متاسفانه به خاطر همان غیر شباهتها امروزه مورد غضب داعش اسلامی ایران قرار گرفته و سر نوشت مناسک و پیروان آن به جای رسیده که در بالا به آن اشاره شد،
به همین خاطر و در وصف مقایسه پیروان یارسان با بهایان، باید قبول کرد که مسیر سرنوشت بهایان از آغاز به سر کار آمدن دولت روحانی! گویا قرار است به عنوان ارث خاصی به پیروان آیین یارسان تعلق گیرد!؟ اگر چه از لحاظ ظلمهای آیینی وملی در طول تاریخ اقلیت بهائی با یارسان قابل مقایسه نیست، اما از بعد پاک سازی جمعیتی و رها کردن سرزمینشان برای داعش ایران شباهتهای را به هم نزدیک کرده است و این گذرگاه که بهایان از ۳۶ سال پیش در آن گذر میکنند اکنون به درب خانه ی یارسانیها رسیده است، بنابرین باید پرسید آیا منطقی است که پیروان یارسان با گذر از هزاران راه پر از فرازو فرود ها، چه به لحاظ آیینی و چه ملیتی، بقای خویش را تا کنون پا بر جا نگه داشته اند، اکنون وارد مسیری ناکجا آباد شوند که از طرفی آب و خاکی که با خون نگه داری کرده اند را از دست بدهند و از سوی دیگر راه ذوب شدن خود را در مناطق یارسان نشینها فراهم کنند! البته بسیاری حقّ دارند که بگویند چرا نگارنده ی این مقال، پایبندی خودش را به این سرزمین و مردم نگه نداشته و هم اکنون در جای نرم و گرم و مملو از آسایش قلم راهنمایی و استقامت را به سوی مردم یارسان هدف گرفته است!؟
باید گفت: مبارزه برای احقاق حقوق کلان هر قوم و ملیتی دور از سرزمین مورد بحث ما نمی توان از راه اینترنت، امواج رادیویی و تصاویر تلویزنی به سر انجام رساند، انسان مبارز حداقل باید سایهاش در میان سایه ی مردمش در حرکت باشد و وگر نه از را دور دست به آتش گرفتن کسی را گرم نخواهد کرد، بنابرین بر هیچ عالم و آگاهی پوشیده نیست که زندگی کردن در زیر لوای داعش ایران بسیار سخت و دشوار است اما استقامت هم راهی از مبارزه است و رها کردن سرزمین، فرهنگ و …چاره ساز نخواهد بود، رها کردن زمانی جایز به شمار میآید که احساس خطر کنید و راهی برون رفت را در پیش پای خودت نداشته باشید، ولی متاسفانه موج مهاجرت کنونی بدور از این اوصاف است و هر کدام تعریف خاص خود را دارند و نگارنده این متون از هر نظر امید موفقیت برای تک تک آنها را دارم ،اما در همان حال هیچوقت مشوق وارد شدن به این مسیر برای دیگران در داخل نبوده و همیشه با آنهای که جاده را برای این گزینه صاف کرده اند مخالف بوده و هستم، اما چه راهکاری بهتر است که بتوان حداقل جلو این روند را گرفت و یا از خالی کردن سکناها ممانعت به عمل آورد. به نظر میرسد؛۱- بزرگان یارسانی چون؛ سادات، شخصیت ها.تحصیلکرده ها، آگاهان به امور ضرورتهای اجتمأعی در داخل بطور مستقیم در جهت جلو گیری از این حرکات وارد عمل شوند، ۲-انجمنها، سازمانهای فرهنگی -آیینی، وبسایتهای وابسته به یارسانیها در خارج همه و همه در مقابل این مهاجرت ها راهکاری اصولی را بازگو کنند که این حرکات را به حداقل برسانند، به امید آنکه جوانان یارسانی به جایگاهی از آگاهی برسند که تحمل کردن تمامی سختیها و امید داشتن به تحولات آینده ارزش آنرا خواهد داشت که بیش از این دیار اجدادیشان را به حال خود رها نکرده و به سرزمینی قریب مهاجرت کرده و عمر و پتانسیل خود را در آنجا صرف کنند.
اردلان بهروزی –آمریکا ۱۱/۲۲/۲۰۱۵