ا اصل ونسبم به ماد می رسد، زاده گل ریواس که در طینت پاک زاگروس جوشیده و روئیدن گرفته است ، آنجا زادگاه طلوع خورشید،آنجا دخترکان آفتاب و پسرکان شیر بیشه زاگروس هر لحظه حماسه می آفرینند،حماسه دلیری، شجاعت، شکوه، بزرگی ،حمیت و مردانگی، را که ودیعه ایی اهورایست، نسل به نسل از نیاکان خود به عاریه گرفته اند، هر چند روزگار به سنگ کینه ساز و برگ زیستنم را به تاراج برده و سینی زرین سرزمینم را چهار پاره نموده است، ولی اریکه آن بر اسطوره هایی از پایداری بنا شده است که بذرهای هستی بر روی آن پاشیده و زندگی را نشو و نما میدهند و رنگ و جلای دیگر به آن می بخشند. در دورنمایی قامت وجودشان و عمق جانشان صداقت،پاکی،شرافت،نجابت و مظلوم بودن ملتم را به آواز می نشینند، به زادگاه و میهنم زاگروس که دیریست بوسیله غبار، هویت زدایی و لاپوشانی شده ،به اصل و نسب خود،به گهواره تمدن می اندیشم که فرزندانی از جنس مهدی یار محمدی ، بهمن یار محمدی و علانور اندوز که در جنگ و گریز با دشمن و خیانت، با دشمنان کورد ارابه قهرمانیهای داقر خان مبارز آزادی خواه کوههای ماد نشت و کبیر کوه را به دنبال خود کشیده و در اذهان متبادر می سازند و مادران مغرور و استوار ماد نشت،کبیر کوه،قلاقیران،دالاهو،شاهو،بیستون،پراو،آرارات و قندیل که نفس گرم آنها دلگرمی این دلیران بوده است و ایل خزل، ملکشاهی،ارکوازی،شوهان،کلهر،گوران و ایل لک، همصدا جانفشانی و دلیری فرزندان خود را با نوای سوزناک سرنا به سوگ می نشینند و به پاسداشت آنها ادای احترام میکنند و بانگ هویت و اصالت و دادخواهی ملتی با غرور و افتخار سر داده و نیت شوم جلادان یغما گر را به چالش می کشانند. ای دژهای مستحکم و استوار، شکوه و عظمت در ذات شما، سوختن برای زیستن ملت کورد معنای شماست،پیام شما همنفس شدن با روح لطیف باران در درچهار فصل سال، کوردستان را جشن گرفتن است، با دلی بهاری همنیشن برف و بوران سرما شدن است.شما خاری در چشم دشمنان کورد،شما طلوع خورشید و ذات پاک انکار ناپذیر کورد،شما شاخ و برگ درخت امید کورد، شما ندای انسان بودن و انسان زیستن هستید، شما حقیقت امنیت و خود امنیتی،شما عشق ،زندگی،نان،آب و آبادانی هستید . در پارچه پارچه کوردستان بزم چمر برپاست در گرماگرم جنگ و گریز و خیانت یک اسطوره خدایی میکند و آن کوردستان است. آواز برخواستن بر بام کوردستان کرده ام و از او دلجویی کنم و او را بر پیشانی رنجور سالهای سیه روزیم نهم و به بندهایی که او را با اسارت گرفته است و خون دلیرانش را پایمال میکند،تیغ کین بکشم تا شاید مرحمی هر چند موقت بر دل ریش خورده ام بنهم، ازقله های وحشی سرزمینم که ردای گرما وسرمای زادگاهم است، یک راست رفته و پنجه بر در خاقان حکومت حریم کوردستان زنم او را بانگی برآرم و پیام کوردستان را به ایشان رسانده و از حال مبارزان جان برکف ایلام باستان جویای احوال شوم که از چه روی چنین شدند؟ چرا چنان شدند؟ جواب حقیقی را از خاقان کوردستان که ناظر برافسانه دلیری و جان باختن آنها بوده ،خواستارم تا درست را برای ایل و تبارم بازگویم . روژهلات جنوب در سوگ دلیرانی از خطهء ایلام است که در راه آرمان خواهی کوردستان در توطئه ایی از پیش طراحی شده ترور و جان خود را قربانی کرداند ، در غم و اندوه این عزیزان داغداریم. درنهایت پیامی دارم برای کسانی که در کوران بحرانهای پی در پی در کوردستان این ظلم بزرگ را به ملت کورد روا داشته اند .خیانت و پلیدی گر بدارم میکشی بکش،گر در ریگزارهای کویر به تبعیدم کشی همدم مرگ شوم،گر دست و پایم را در غل و زنجیرکنی،زبانم را به خنجر کین و پستی از حلقوم بیرون بکشی روزی چون سیمرغ از خاکستر خویش به پرواز در خواهم آمد و بر عرصه ات حاضر خواهم شد وچنان که کردی من نیز چنین خواهم کرد و دست و پای تو را به بند نزار میکشم و دستان خون آلود و پلیدت را از دامن این مرز و بوم آهورایی کوتاه و قطع خواهم کرد تا نفست که بوی تعفن پلیدی و خیانت بر آن چیره کشته در سینه ات تا همیشه حبس بماند.
احد اسماعیلی زاده ایلامی